محل کار مامان
یک روز گرم تابستانی مامانم مجبور شد منو در حد 5 دقیقه با خودش به محل کارش ببره وقتی منو روی میزش گذاشت ... خیلی چیزهای جالب و جدید اونجا بود که دلم میخواست از همه سر در بیارم اما به محض اینکه وسایلش را برداشت از اونجا خارج شدیم.و من موفق نشدم که خیلی کنجکاوی کنم (این جریان تقریباً یک ماه پیش اتتفاق افتاد.البته از اون روز به بعد روزهای زیادی با بابا به محل کار مامان میریم اما توی لابی می مونیم و من بازی میکنم و با همکارای مامانم خوش و بش میکنم تا مامانم کارش تموم میشه و میاد. آخه کار مامانم به خاطر رفتن خاله مهدیه و عمو مجید خیلی زیاد شده. امیدوارم زودتر مهر ماه تموم بشه.آخه مامانم میگه وضعیت کارم تا آخر مهر اینطوریه ...
نویسنده :
راضیه
9:03